آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است . . .
مادر روزت مبارک
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است . . .
مادر روزت مبارک
اندکی نزدیکتر بیا
این جا قلم برای از تـو نوشتن محتاج نفسهایت اسـت
این جا مـن در دالان افکارم برای از تـو نوشتن سخت واژه کم دارم
این جا برای از تـو نوشتن زیادی دور اسـت
نزدیکتر بیا، نزدیکتر
بگذار دلتنگی هایم جهان درون چشمانت را در آغوش بگیرند
و قلم از واژۀ دوستت دارم جان بگیرد
این جا فراموش شده ترین نقطه برای از تـو نوشتن اسـت
نزدیکتر بیا.
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید