بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رفص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رفص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
بهار ….
با رنگ چشمهایت
و با سرخی گونه هایت
زاده میشود ….
با غنچه ی لبهایت
و خنده هایت
شکوفه میزند
با آهنگ موزون طبیعت
و با انحنای اندامت
به رقص می آید
بهار …..
فصل عاشقی خداوند است
و هنگامه ی زیبایی انکار ناپذیر زن
از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شبهای بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست
زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست
یـادداشت هایم را ورق میــزنم،
یـک خنـده از ســال گـذشته جامانده!
چند شکوفه ی بهار نارنــج،
و نداشــــتـــنِ تــو ….
تنهاییام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفرهی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بیشک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
امروز آسمان دلم ابریست
همه گویند
چقد زود همه چی دیر می شود
دلم دیر شدن نمی خواهد !
همه گویند:
زمان در گذرست
مهربانم،
دیگر نگران تنهایی من نباش..
این روزها..
دلخوش به محبت غریبهای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن میکنی
بیاندیش به بادبادکهای بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغهای قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد میدهند