آرشیو خرداد ماه 1398

من با تو می نویسم

جمعه ۳۱ خرداد ۹۸ | ۱۳:۳۳ ۲,۸۴۲ بازديد

من با تو می‌نویسم و می‌خوانم
من با تو راه می‌روم و حرف می‌زنم

وز شوق این محال:
که دستم به دست توست!

من،جای راه رفتن،
پرواز می‌کنم!

برچسب ها: من, تو, می نویسم, می خوانم, می روم, حرف, میزنم, وز, شوق, محال, دستم, دست, توست, جای, رفتن, پرواز, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

در میان این همه هیاهو...

سه شنبه ۲۸ خرداد ۹۸ | ۱۶:۳۸ ۲,۸۲۶ بازديد

در میان این همه هیاهو
“تو”
آن آرامشى باش
که یکباره نازل می شود…!

برچسب ها: میان, همه, هیاهو, آرامشی, باش, یکباره, نازل, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۱ ۰
۰ نظر

یک روز..

دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۸ | ۱۴:۵۶ ۲,۸۷۰ بازديد

یک روز
من هم به جای دوست داشتن
دوست داشته می شوم !
کاش آن وقت هم
پای تو در میان باشد …

برچسب ها: یک, روز, جای, دوست, داشتن, کاش, پای, میان, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

چشم ها که دروغ نمی گویند

یکشنبه ۲۶ خرداد ۹۸ | ۱۴:۳۱ ۲,۹۶۳ بازديد

چشم ها که دروغ نمیگویند
روبرویم بنشین
زل بزن در چشم هایم
پل بزن به قلبم

جز خودت ، در آن
چه خواهی دید؟!

برچسب ها: چشم, چشم ها, دروغ, نمی گویند, روبرویم, بنشین, زل, بزن, پل, قلبم, خودت, خواهی, دید, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

او مسافری بود که...

یکشنبه ۲۶ خرداد ۹۸ | ۱۲:۴۵ ۲,۸۴۵ بازديد

او
مسافری بود که به دوردست پرید
و من آن چمدان
که در فرودگاه جا ماند
حالا
بین مقیمان دست به دست می شوم
بی آنکه کسی رمز مرا بداند

برچسب ها: مسافری, مسافر, دوردست, پرید, چمدان, فرودگاه, ماند, بین, مقیمان, دست, رمز, مرا, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

تو سراب موج گندم...

پنجشنبه ۲۳ خرداد ۹۸ | ۱۵:۰۱ ۲,۹۰۵ بازديد

تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داری
تو سر فریب – آری! – تو سر فریب داری

لب بی وفای او کی به تو شهد می چشاند
چه توقعی است آخر که از این طبیب داری؟!

برچسب ها: سراب, موج, گندم, شراب, سیب, داری, سر, فریب, آری, لب, بی وفای, شهد, می چشاند, توقعی, طبیب, شعر, عاشق, عاشقانه, عاشقی, عشق,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

لحظه ای در گذر از خاطره ها

سه شنبه ۲۱ خرداد ۹۸ | ۱۴:۰۵ ۲,۹۴۹ بازديد

لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت

برچسب ها: لحظه, گذر, خاطره ها, ناخود, آگاه, دلم, یاد, خنده, لبم, شاد, شدم, گویی, قید, غم, کجا, هستی, دست, حق, همراهت, شعر, عاشق, عاشقانه, عشق, عاشقی,

مجید مقیمی
۰ ۰
۰ نظر

ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…