سکوت

به وبلاگ من خوش اومدین

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام..

۳,۸۷۳ بازديد

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

آرام وسرد گفت:که در طالع شما…

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من…

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

ای پاییز....

۳,۹۳۶ بازديد

ای پاییز هزار رنگ عشق را پایبند!
دلم سخت تنگ است
ان روزهای پر گفتگوی لبریز از خش خش را

میترسم از این سکوت کشنده
از این سم بی رنگ و بی بو
ساده تر بگویم
هرچند تلخ،
مینوشم این مسموم ترین لحظه ها را
و می‌دانم امیدی نیست
صبحی نیست
و به انتظار مرگی می‌نشینم
که با ناز
تنگ در آغوشم گیرد.
ای مهربانو
مهر را از عزیزانم مگیر
و لبخند را از لبهاشان دریغ مکن



خدا

۴,۱۳۰ بازديد
وقتی سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی،

نگو خدا با من قهر است.

او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،

تا حرف دل تو را بشنود.

پس حرف دلت را بگو....

وای از سکوت تو

۴,۰۶۱ بازديد

نبض مرا بگیر، نبضم نمی‌زند
انگار مرده‌ام، انگار رفته‌ام
در برزخی که تو
آرام خفته‌ای

 

با چشم‌های باز، خوابیده‌ای ولی
این بار چشم تو، بیمار و خسته نیست

چشمان باز تو، لبخند می‌زند
اما سکوت تو، حرفی نمی‌زند

بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی، نبض مرا بگیر

نبضم نمی‌زند، انگار مرده‌ام
شاید سکوت تو تنها مقصر است

در این کویر عشق، ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ، پایان زندگی است

حرفی نمی‌زنی، نبضت نمی‌زند
انگار مرده‌ای، بی‌تاب می‌شوم
فریاد می‌زنم
وای از سکوت تو.. وای از سکوت تو

شعر عاشقانه وای از سکوت تو

۴,۷۱۶ بازديد

نبض مرا بگیر، نبضم نمی‌زند
انگار مرده‌ام، انگار رفته‌ام
در برزخی که تو
آرام خفته‌ای

 

با چشم‌های باز، خوابیده‌ای ولی
این بار چشم تو، بیمار و خسته نیست

چشمان باز تو، لبخند می‌زند
اما سکوت تو، حرفی نمی‌زند

بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی، نبض مرا بگیر

حرفهای سکوت

۴,۱۰۹ بازديد
امشب برای هم دعا کنیم

سکوت قلب من

۴,۵۴۲ بازديد
روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم
تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی
آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی

دل نوشته من

۴,۵۹۷ بازديد
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
 
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه 
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین 
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت 
سر بچرخونی مسیر روبه‌روتو باختی
از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت
تنها موندی با خودت، با دشمنت، با دوستت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه 
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین 
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت